مریض شدن مهدیس ورفتن به بیمارستان
سلام نازنازیهای من نمیخواستم براتون بیام این مطلب بنویسم ولی گفتم شاید یه زمانی همین هم بشه جز خاطراتی که دلم نمیخواد هیچ زمانی برا هیچ کس پیش بیاد روز شنبه 4خردادرفتیم برا زدن واکسن شما مهدیس خانم بعد از اون هم دنبال کارهای مدرسه ات از این مدرسه به اون مدرسه خلاصه که با کلی خستگی برگشتیم خونه قبل از اون هم رفتیم داروخانه تا برات باباحامد شربت استامینیفون بخره بابت این که تب نکنی رسیدیم خونه منم مشغول کارهای خونه شدم قرار شد زنگ بزنم به دختر عمه ام برا مدرسه ای که المیرا دخترش میره پرس وجو کنم به باباحامد هم گفتم دارو شما رو بده بعد هم بیای بخوابی من که مشغول صحبت با تلفن بودم دیدم شما داری جیغ میکشی اومدم دیدم بابا داره بهت دارو میده ...
نویسنده :
احسانه
0:45