دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

مریض شدن مهدیس ورفتن به بیمارستان

سلام نازنازیهای من نمیخواستم براتون بیام این مطلب بنویسم ولی گفتم شاید یه زمانی همین هم بشه جز خاطراتی که دلم نمیخواد هیچ زمانی برا هیچ کس پیش بیاد روز شنبه 4خردادرفتیم برا زدن واکسن شما مهدیس خانم بعد از اون هم دنبال کارهای مدرسه ات از این مدرسه به اون مدرسه خلاصه که با کلی خستگی برگشتیم خونه قبل از اون هم رفتیم داروخانه تا برات باباحامد شربت استامینیفون بخره بابت این که تب نکنی رسیدیم خونه منم مشغول کارهای خونه شدم قرار شد زنگ بزنم به دختر عمه ام برا مدرسه ای که المیرا دخترش میره پرس وجو کنم به باباحامد هم گفتم دارو شما رو بده بعد هم بیای بخوابی من که مشغول صحبت با تلفن بودم دیدم شما داری جیغ میکشی اومدم دیدم بابا داره بهت دارو میده ...
30 خرداد 1392

رفتن ایران به جام جهانی وبیرون رفتن ما بامهدیس ومهرسا

سلام نازنازیهای من اومدم الان براتون مطلب بنویسم یه کاربر نظر گذاشته بود اعصابم خرد کرد عجب آدمهای بی کاری پیدا میشن میان هرچی دلشون میخواد مینویسن خلاصه بگذریم دیروز مهرسا خانم طبق معمول صبح زود از خواب پاشد بعد هم با صداهاش ابجی مهدیس هم از خواب بلند کردی بعد حدود ساعت 10ونیم هدی خاله ام زنگ زد گفت تینا میخواد بیاد خونمون وای که چقدر مهدیس گلم ذوق کردی سریع پاشدی برا آماده کردن وسایل بازیت حدودساعت 1تینا رسید بعداز کلی بازی اومدید برا خوردن ناهار بعد هم رفتید باهم حیاط ومشغول دوچرخه بازی وتاب بازی شدید مهرسا نازم شماهم همش دلت میخواست موهای تینا رو بکنی آخه تازگیها این عادت رو پیدا کردی منم هر دفعه میگم بهت نه مامانی کار بد نکن نا...
29 خرداد 1392

برا کاربری گذاشتم که بی جهت اومده اعصابم رو خرد کرده اول صبح

کاربر محترم که با اسم سروناز اومدی ونظر گذاشتی من اگر این وبلاگ درست کردم برا دل خودم ودخترهام بوده وبه شما خواننده محترم هیچ ربطی نداره اگر دفعه دیگه بیای وبرا من نظر بنویسی بخواهی توهین کنی از طریق مدیریت وبلاگ پیگر موضوع میشم    ...
29 خرداد 1392

پایان 5ماهگی مهرسا نازنازی

سلام به گل دخترهام امروز خیلی وقت نداشتم بیام برا نوشتن فقط اومدم بگم هوراااااااااااااااا مهرسا نازنازی 5ماهگی تموم شد مبارک باشه عزیزدل مامان ازخدا میخوام انشالا همیشه سرحال وسر زنده باشی امروز نتونستم عکس درست حسابی ازت بگیرم آخه با آبجی بردمتون حمام خیلی سرحال نبودی تازه دوربین نداشتیم باباحامد برد بود سرکار برا گرفتن عکس از کارهاش این عکس هم با کمک مهدیس با لب تاب انداختیم انشالاعکس خوشگل ونازنازی ازتون میگیرم میام میزارم ای گلهای شبو ی ما ای گلهای قشنگ  زندگی ما با شما دوتا معنی زندگی رو فهمیدیم    مهدیس ومهرسا در 27خردادپایان 5ماهگی مهرسا قلقلی ...
27 خرداد 1392

مهدیس ومهرسا درانتخابات

سلام گل دخترهام الان براتون کلی مطلب نوشته بودم که یه دفعه تمام مطالب حذف شد وای که چقدر کفری شدم حالا اشکال نداره فقط اومدم بنویسم که این چند روز به شما دوتا قلقلی ها کلی خوش گذشته اول از همه مهدیس نازم شما برا اولین بار بدون من روزپنجشنبه رفتی استخر با یاسمن وهدی وتینا کلی هم بهت خوش گذشت بعد هم من وباباحامد اومدیم دنبالت کلی خوشحال بودی از این که با دختر خاله ها رفته بودی میگفتی بازم برم  روزجمعه هم تا از خواب پاشدیم  ناهار خوردیم بعد از ظهر رفتیم برا انتخابات ریاست جمهوری این اولین سال حضور مهرسا خانم بود در پای صندوق رای وکلی من وبابا از دستت خندیدیم اولش که رسیدم آروم بودی ولی بعد از یه خرده وقت زدی زیرگریه دلت ......
26 خرداد 1392

ماه شعبان باشمادوتا قلقلی ها

سلام گل دخترهای خودم عشقهای من اومدم براتون بنویسم وارد ماه شعبان شدیم ماهی که من خیلی دوستش دارم امشب شب تولد آقا امام حسین هست من یه شور حالی دارم که خود خدا میدونه امروز هم ناهار بچه های خاله الهه اینجا بودن یاسمن وغزل فسقلی چقدر هم از دست شما مهرسا قلقلی خندیدم صبح تا صدای غزل رو شنیدی چنان ذوقی کردی که نگو تا ظهر هم اینجا بودن مهدیس نازم شما هم که کلا عاشق دختر خاله هات هستی من وباباحامد وقتی میبینیم شما دوتا انقدر خوشحال میشید با این دوتا دختر خاله هاتون حاضریم هر روز یاسمن وغزل این جا باشن الانم دیگه باید برم مهدیس نازم شما هم اکنون مشغول رقص هستی با اهنگ پرشین تون مهرسا قلقلی هم داری با کارهای ابجی ذوق میکنی اخ که فدای شم...
21 خرداد 1392

عکسهای شما نازنازی

مهدیس ومهرسا بغل باباحاجی مهدیس ومهرسا کنار مامانی وباباحاجی مهدیس وتینا هنگام اب بازی مهدیس ومهرسا وتینا مهدیس ومهرسا کنار باباحامد ...
19 خرداد 1392

بازم مهرسا بلا وکارهای جدیدش

سلام به شما نازنازهای خودم اخ که چقدر دلم میخواست زودتر بیام براتون بنویسم از این روزها با کارهای جدید مهرسا قلقلی ولی مگه وقت میشه انقدر مهرسانازم شما شیطون شدی (ماشاالله)که دیگه وقت نذاشتی الانم تا خوابیدی سریع اومدم برا نوشتن تازگیها که قل میخوری دور خودت وسینه خیز میری جلو تا به یه چیزی برسی از دیشب تا الانم رو شکم قل میخوری میخوابی وای که چقدر استرس دارم با این مدل خوابیدنت  داخل روروئک هم که میشینی دنده عقب پا میزنی زمین ومیری چقدر من وابجی ذوق کردیم اولین مرتبه که این کارت رو دیدیم مهدیس برات هی دست میزد وتشویقت  میکرد الهی قربونت برم مامانی خوب این چند وقت هم که بهت لعاب سوپ میدم خیلی دوست داری با ...
18 خرداد 1392

عکسهای شما قلقلی ها

مهرسا با روسری محلی   عکسهای که مهدیس انداخته از مهرسا مهدیس ومهرسا صبح که از خواب پاشدن   ذوق کردن مهرسا برا دوربین مهرسا 5ماه وماهان 10 ماه   مهدیس ومهرسا وماهان ومهدیار   ...
11 خرداد 1392

بازم مهرسا با کارهای جدیدش

سلا م سلام صدتا سلام به شما نازنازیهای خودم اخ که قربون دوتا گلهام برم میخواستم بیام براتون بنویسم وقت نمیشد اخه  ناز دخترهام با شما که هستم  حسابی سرگرمم دیگه حتی وقت ندارم برا خودم مجله مورد علاقه ام بخونم ولی با این همه حال سعی میکنم بیام زود زود براتون بنویسم مهدیس گلم تودیگه کلاسهات تموم شد روز چهارشنبه هم جشن فارغ تحصیلی داشتی بهتون هم کلی جایزه ویه لوح که عکست  هم بود دادن حالا از رو عکست عکس میگیرم میام برات میازرم ماه کوچک من وبابا انشال یه روز دانشگاه رفتنت جشن بگیریم مهرسا نازنازی شماهم که حسابی شیطون شدی (ماشاالله)خواب هم که تعطیل همش میخوای شیطونی کنی وهی میگی من رو بغل کنید وای ازدست تو یه موقعه های حسابی...
9 خرداد 1392